فردا برای ما
فردا برای ما
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 10 شهريور 1390برچسب:, توسط green |

رویا

 

  

یک روز وقتی از نبود تو خسته بودم

 

.آهی کشیدم و چشمام رو بستم.

وقتی چشمام رو بستم

.

گرمای وجودت را احساس کردم

.

باز رویا میدیدم؛این تو بودی که به من نگاه می کردی

.

من از خستگی توان فریاد نداشتم؛و فقط زیر لب زمزمه میکردم

تو به من لبخند زدی و به سمت من آمدی

.

آن لحظه بود که قلبم دوباره تپید

آهنگ صدای گام هایت بود که با ضربات قلبم یکی شده بود

.

حالا تو دیگر به من نزدیک بودی

من گرمای دستت را روی گونه امم احساس کردم

تو اشکهایم را پاک کردی و مرا در آغوش کشیدی

.

حالا دیگر صدای زمزمه هایم را می شنیدی

اما مثل اینکه تو با این زمزمه های همیشگی ام آشنا بودی

.

چون من آغوشت را می خواستم

و تو در آغوشم بودی

من می خواستم گرمای تنت را احساس کنم؛

و حالا در گرمای آتش عشقت می سوختم

من آرزوی پرواز با تورا داشتم؛

و حالا با تو در کهکشان ها بودم؛

امروز باز همان پرنده ی زندانی شده ام

اما باز به عشق تو امید پرواز دارم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: